سلام من حدود 3 سالی میشه که با یکی رابطه دارم من 22 سالمه و ایشون 23 اوایل دوستیمون خوب بود بعد یه مدتی یه اختلافایی پیدا کدیم که یا من کوتاه میومدم یا اون مثلا میگفت با هرکسی حرف نزنم چی بپوشم چی نپوشم خلاصه کنار میومدیمو خوب بودیم قول داده بود 1 ساله بیاد خواستگاریم 1سال گذشت و ایشون هی از یه کار به کار دیکگه میرفت چون یا ورشکست میشد یا پول نمیدادن اینم بگم من سال آخر لیسنس حسابداریم ایشون حتی دیپلمم ندارن و به تشویق من و علاقه خودش داره دیپلم میگیره الان حدود 3 ساله و تازه یه کار پیدا کرده و قول داده که این عید خونه می خره همه چیشو دوس دارم مهربونه خوش اخلاقه با ادبه چشم و دل پاکه فقط مشکل من کارش و اختلاف طبقاتیمونه خونواده اون 1 خونه 80 متری مشترک با فامیلشون دارن خونواده من اما وضعیت خوبی داره و تو رفاه کامله خونوادش همیشه در حاله گشت و گذاره هر روز پارک هر هفته بیرون شهر و این منو آزار میده چون خونواده من اینجوری نیس ریخت و پاش نمی کنیم به کار کردن اهمیت میدیم اما انا البته پدر مادرش به جای پس انداز و خرید خونه مدام می گردن می ترسم اینم مثل باباش باشه و الان که 3 ساله پس انداز نداره بعد اینم نداشته باشه مامان و خواهرای من از دوستیمون اطلاع دارن و مدام سراغ کارو درامدشو میگیرن و من نمیدونم باید چی بگم خونواده من اصلا راضی به این ازدواج نمیشن چون تو معیار ازدواج باید خونه باشه کار خوب داشته باشه و ... نمدونم چیکار کنم مدام سر این موضوع دعوا میکنیم اون دلداری میده که درستش می کنه تا 1 سال شما بگین چیکار کنم؟جای من بودید چیکار می کردید